صورتی

اسمش صورتی نبود ... آرزو بود ...

زندگی و یا شاید هم نفس.

دلش به زندگیش خوش بود.

به اندک...........

به اندک غذایی که در سطل‌های زباله پیدا می‌کرد، به سرمای سنگفرش خیابون و آسمانی که به زحمت می‌توانست در آن ستاره‌ بختش را پیدا کند ... نفس مانند تمام همجنس‌هایش عاشق رنگ صورتی بود، دلش میخواست روزی برای خودش شال صورتی بخرد، کیف و کفش صورتی و یا شاید هم جوراب صورتی ... نفس نمیدانست روزی رنگ صورتی تمامی هستی‌اش را سیاه خواهد کرد!

بوی خوش غذا نفس را فراخواند ... خیلی هم عجیب نبود، گاهی دست مهربانی غذایی برای نفس می‌آورد که او را از جستجو در سطل زباله بی‌نیاز می‌کرد ... نفس برای خوردن غذا قدم که پیش گذاشت آسمان و زمین در هم پیچید ... پایش در تله سیمی گرفتار شد ... تلاش کرد ... فریاد کشید ... التماس کرد ... ضجه‌هایش با صدای خنده چند بیمار روانی در هم آمیخت ... نفس را از پا آویزان کردند و بدن زخمی‌اش را به در و دیوار کوفتند ... و برای مراسم پایانی این خوشگذرانی وحشیانه، با اسپری تمام بدنش را به رنگ صورتی درآوردند و او را نیمه جان رها کردند ...

نفس هفته پیش به میهمانی ما در آسایشگاه درمانی انجمن حمایت از حیوانات آمد. با چشمانی بسته از عفونت و پایی که از لگن جدا شده و بواسطه یک مفتول سیمی که به دور آن پیچیده شده بود خونرسانی‌اش کاملا مختل شده بود. حالت وحشتزده و تهاجمی نفس و نفرتی که از آدمیزاد داشت همراه با امتناع از خوردن غذا، درمانش را برایمان بسیار سخت می‌کرد بطوریکه بارها به تلافی بلایی که همنوعانمان بر سرش آورده بودند درد فرو رفتن ناخن یا دندانهایش را در دستانمان چشیدیم ... با این وجود در طول یک هفته گذشته درمان فشرده‌ای برای بهبود وضعیت نفس انجام گرفت. با درمانهای دارویی، سرم درمانی و تغذیه دستی با سرنگ وضعیت جسمانی‌اش مسیر بهبودی در پیش گرفت ولی متاسفانه یک هفته فیزیوتراپی و تلاشهای مختلف برای نجات پایش نتیجه نداد و بعد از سونوگرافی بناچار پای نفس امروز توسط تیم جراحی انجمن قطع گردید.

نفس برای همیشه تحت حمایت انجمن حمایت از حیوانات باقی خواهد ماند ... رنگ صورتی را از بدنش و سیاهی را از دلش خواهیم زدود و تلاش خواهیم کرد روزهایی همراه با رفاه و آرامش برایش فراهم کنیم ...

صورتی

 

صورتی

صورتی

صورتی

 

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...