زندگي دوباره براي پنج بيمار

اهداي اعضاي بدن فرزند يك جانباز
به گزارش «جامجم»، 27 فروردين امسال محمد 16 ساله فرزند يكي از جانبازان دفاع مقدس با موتورسيكلت در حال بازگشت از منزل دوستش به خانه خود در شهرك حجت مشهد بود كه با يك خودروي پرايد تصادف كرد. در پي اين حادثه، پيكر نيمهجان پسر نوجوان به بيمارستان رضوي و سپس امدادي مشهد انتقال يافت.
والدين محمد نيز با اطلاع از خبر تصادف وي، خود را بسرعت به بيمارستان رساندند؛ اما هر لحظه حال او وخيمتر و صداي دستگاه كمكتنفسياش بيشتر ميشد و فقط دستگاههاي احياگر بود كه با بوقهاي مداوم خود حيات او را تاييد ميكرد.سه روز تمام با همه سختيهايش به همين منوال گذشت
روز چهارم، بهرغم اميدواري خانواده محمد به بازگشت او به زندگي ، موجهاي سينوسي دستگاه آرامآرام به يك خط ممتد تبديل و صداي بوق دستگاه نيز با سوت ممتد همراه شد.
دكتر در حالي كه سرش را پايين انداخته بود، به سوي والدين محمد رفت و به آرامي با آنها به گفتوگو پرداخت. لحظهاي بعد صداي فرياد بلند شد؛ محمد مرگ مغزي شده بود.
مادر بيتابي ميكرد و نميخواست اتفاقي را كه براي پسرش افتاده بود، باور كند؛ اما در اين شرايط باز هم به حرفهاي دكتر فكر ميكرد كه گفته بود: اگر دوست داريد، ميتوانيد اعضاي بدن پسرتان را اهدا كنيد، ديگر كاري از دست ما برنميآيد.
او اين حرفها را چند بار در ذهنش مرور كرد؛ نميدانست چه بايد بكند. نظر شوهرش را جويا شد؛ او هم به حرفهاي دكتر فكر ميكرد.
در اين هنگام، دكتر خالقي، مسوول واحد فرآيندآوري اعضاي پيوند دانشگاه علوم پزشكي مشهد همراه همكارانش به ملاقات والدين محمد رفتند و خواستند تا با تصميم بزرگي كه ميگيرند، جان بيماراني را كه سالها در انتظار اهداي عضو هستند، نجات دهند.
اهداي زندگي به پنج بيمار
والدين پسر نوجوان سرانجام با شنيدن حرفهاي دكتر آرام شدند و تصميم مهم زندگي خود را گرفتند و اجازه دادند تا دو كليه، كبد، قرنيه و بخشي از پوست فرزندشان به پنج بيمار در بيمارستان «منتصريه» مشهد پيوند زده شود.
هر دو بياختيار دستان لرزانشان را به سمت آسمان گرفتند و گفتند خدايا آنچه را كه ميخواهي ميپسنديم و در برابر آن تسليم ميشويم. اكنون ميخواهيم به لطف و كرم تو با اهداي اعضاي پسرمان به بيماراني كه هيچ اميدي براي بودن و زندگي كردن ندارند، كمك كنيم تا دوباره كام خود را از زندگي شيرين كنند.
در پي تصميم بزرگي كه اين پدر جانباز و همسرش گرفتند، با آنها به گفتوگو پرداختيم.
مادر از زندگي بخشيدن گفت
مادر با صدايي كه همچنان ميلرزيد، درباره روز حادثه گفت: پسرم محمد آرام و درسخوان بود. همه اعضاي خانواده، دوستان و اقوام او را دوست داشتند. ساعت 18 روز 27 فروردين محمد ميخواست با موتورسيكلت پدرش به ديدن يكي از دوستانش برود اما در آن غروب دلگير، دلشوره عجيبي رهايم نميكرد. مادر ادامه داد: از محمد خواستم نرود، اما او اصرار كرد و گفت خيلي زود برميگردد و مراقب است. چند ساعت از رفتن پسرم گذشت اما خبري از او نشد. وقت اذان بود و من همچنان در انتظار فرزندم بودم كه زنگ در به صدا درآمد. در را كه باز كردم، ديدم يكي از دوستان محمد است. بشدت مضطرب و نگران بود و با مكثي كوتاه گفت او تصادف كرده است.
ملاقات با دو گيرنده عضو
مادر درباره روز ملاقات با دو نفر از دريافتكنندگان كليههاي پسرش گفت: سه روز از پيوند اعضاي بدن فرزندم گذشته بود. خيلي مشتاق ديدن دريافتكنندگان عضو بودم. از پزشكان شنيده بودم دو دريافتكننده كليه سه سال است رنج دياليز را تحمل ميكنند و بيمار ديگري مدتهاست بينايياش را از دست داده و قادر به ديدن دنياي زيباي اطرافش نيست. زن 19 سالهاي نيز بر اثر سوختگي شديد در يك قدمي مرگ قرار دارد.
وي ادامه داد: وقتي متوجه شدم همه عملهاي پيوند با موفقيت انجام شده، از پزشكان بيمارستان خواستم اجازه دهند با دريافتكنندگان ملاقات كنم. ابتدا من و شوهرم به ديدن 2 جوان دريافتكننده كليه رفتيم.
مادر محمد افزود: وقتي وارد بيمارستان شدم، صداي پسرم را ميشنيدم كه ميگفت خوشحال و راضي است.
وي يادآور شد: وقتي وارد اتاق شديم، انگار محمد جلوتر از ما حركت ميكرد.
وجود او را در كنارمان احساس ميكردم. يكي از بيماران، خودش پدر بود و ميدانست داغ از دست دادن فرزند چقدر سخت است. آنها با ديدن من و شوهرم گريستند و نميدانستند با چه زباني از ما تشكر كنند.
احساس رضايت مادرانه مادر در حالي كه از تصميم خود احساس رضايت ميكرد، گفت: خيلي خوشحاليم كه آن 2 بيمار كليوي و 3 بيمار ديگر دوباره سلامت خود را به دست آوردهاند. خداوند با اين كار ما را در برابر امتحاني بزرگ قرار داد كه خوشحاليم سربلند شديم. پدر: افتخار ميكنم پدر محمد نيز درباره تصميم بزرگ خود، چنين گفت: محمد پنجمين فرزندمان بود. من يك جانباز هستم و افتخار ميكنم كه خداوند اين لطف و عنايت را به من و خانوادهام عطا كرد تا بتوانيم با اهداي اعضاي بدن فرزندمان، زندگي را به 5 بيمار هديه دهيم. هر چند محمد از ميان ما رفت، اما خدا 5 فرزند ديگر به ما هديه داد.