اميد به هفت بيمار جان دوباره داد

به گزارش «جامجم»، شامگاه 18 فروردين اميد مالكي 15 ساله با امانت گرفتن موتورسيكلت يكي از دوستانش از خانهشان در خانيآباد تهران خارج شد تا به ديدن عمهاش برود.
مدتي از رفتن اميد نگذشته بود كه پسرخالهاش سراسيمه به خانه آنها آمد تا خبر تصادف اميد را به مادرش اطلاع دهد.
مادر اميد با ديدن چهره رنگپريده خواهرزادهاش دريافت حادثه تلخي رخ داده است.
وقتي پسرخاله اميد گفت، او تصادف كرده و به بيمارستان شهداي هفتم تير شهرري منتقل شده است، مادر در حالي كه شوكه شده و ميگريست همراه همسرش به سمت بيمارستان به راه افتادند. آنها وقتي به بيمارستان رسيدند متوجه شدند، اميد در پي تصادف با يك خودروي پرايد، ضربه مغزي شده و به بخش آي. سي. يو انتقال يافته است.
مادر از پشت شيشه آي. سي. يو چشم به تختي دوخت كه عزيزترين فرد زندگياش روي آن آرميده بود.
تسبيحش را در آورد و در حالي كه اشك ميريخت، براي شفاي فرزندش دعا كرد. پدر به ديوار تكيه زده بود و ميگريست. هر از گاهي هم همسرش را دلداري ميداد و ميگفت عمر دست خداست؛ هر چه خدا بخواهد. ما بايد دعا كنيم تا خداوند دوباره اين امانت را به ما هديه دهد.
دو شبانهروز با بدترين لحظات و دقايق براي پدر و مادر اميد و نيز بستگانش گذشت اما آنها همچنان به بهبود او اميدوار بودند تا اين كه پزشك معالج اميد به خانوادهاش گفت ديگر اميدي به زندگي دوباره او نيست، بهتر است اعضاي بدنش را اهدا كنيد تا با اين كار خداپسندانه به چند بيمار نيازمند زندگي دوباره ببخشيد.
تصميمي بزرگ
والدين اميد در مقابل يك تصميم بزرگ قرار گرفته بودند؛ تصميمي كه ميتوانست سرنوشت چند بيمار را كه با مرگ دست و پنجه نرم ميكردند، دگرگون كند.
اين زوج مردد بودند و نميدانستند چه بايد بكنند. آنها پس از مشورت با پدربزرگ و ديگر اعضاي خانواده به اين نتيجه رسيدند كه بايد اعضاي بدن اميد را اهدا كنند و از اين طريق براي هميشه نامش را زنده نگه دارند. آنها با اتخاذ اين تصميم به بيمارستان مسيح دانشوري مراجعه و برگه اهداي عضو را امضا كردند تا به هفت بيمار زندگي دوبارهاي هديه دهند.
با اطلاع از ايثار اين خانواده تهراني، روز گذشته به ملاقات آنها رفتيم.كبري مالكي مادر اميد در فراق فرزندش، اندوه بزرگي در دل دارد و دختر دو سالهاش سوگند را كه مدام گريه و بي قراري ميكند، بغل گرفته است.
مادر با ديدن عكس رنگي قاپ شده اميد، گريه امانش نميدهد. كمي آرام ميشود و ميگويد: 25 سال پيش با پسرعمويم (پدر اميد) ازدواج كردم. ما در 10 سال اول زندگي مشتركمان صاحب فرزند نشديم.
مكث كوتاهي ميكند و ادامه ميدهد: با ديدن بچههاي خانواده و فاميل به خود ميگفتم يعني ميشود خدا به ما هم فرزندي عنايت كند. در دهمين سال زندگي مشتركمان بود كه خداوند اميد را به ما هديه داد.
زن، اشك پهناي صورتش را پاك ميكند و ميگويد: با بزرگتر شدن اميد، علاقهاش هم نسبت به من و پدرش صدچندان ميشد.دو سال پيش كه دخترم سوگند به دنيا آمد، شاديمان تكميل شد. پسرم از دوران كودكي علاقه بسياري به تكايا و حضور در مجالس مذهبي داشت و چند سال پيش هم در اين مجالس مداحي ميكرد.
مادر درباره ساعاتي قبل از حادثه تصادف رانندگي اميد ميگويد: روز جمعه بود و اميد براي ديدن عمه اش از خانه خارج شد. دلم بدجوري شور ميزد. وقتي پسرخالهاش به خانهمان آمد و ماجراي تصادف او را خبر داد، گمان ميبردم شايد مانند دفعات قبل اميد تصادف كرده و پايش شكسته است اما او اين بار براي هميشه ما را ترك كرد. هر كجاي خانه را كه نگاه ميكنم، چهره معصومانه اميد را ميبينم كه لبخند ميزند. همه جا بوي پسرم را ميدهد.
وقتي اميد والدين نا اميد شد
مادر از تصميم بزرگ خود كه باعث زندگي بخشيدن به هفت بيمار شد، ميگويد: ابتدا تصور ميكردم اميد بازميگردد و ما را شاد ميكند اما وقتي پزشكان گفتند ديگر اميدي نيست، لحظات برايم خيلي سخت و طاقتفرسا شده بود. عاقبت تصميم خود مبني بر اهداي اعضاي بدن اميد را به چند بيمار نيازمند گرفتم و به همسرم اعلام كردم. حالا كه ميبينم قلب پسرم در قلب پسر 22 سالهاي ميتپد و او و خانوادهاش شاد هستند، من هم خوشحال ميشوم و البته ميخواهم از امانتم خوب نگهداري كند.
مادر يادآور ميشود: چشمان اميدم براي هميشه بسته شد اما با اهداي قرنيههاي او به دو بيمار آنها امسال بهار را با گلهاي رنگارنگش به نظاره نشستند. براي چهار بيمار ديگر هم خيلي خوشحالم كه سلامت خود را بازيافتند. دوست دارم اگر براي خودم نيز چنين اتفاقي افتاد، مانند پسرم اعضاي بدنم را اهدا كنند تا باعث نجات بيماران ديگر شوم.
پدر اميد نيز از مهربانيهاي پسر نوجوانش ـ كه او را با سختيهاي زندگي تنها گذاشته است ـ ميگويد: اميد واقعا اميد زندگيمان بود. او با رفتنش ما را داغدار كرد اما با اهداي اعضاي بدنش، به هفت بيمار زندگي بخشيد. من نيز مانند همسرم بابت اين كار خيلي خوشحالم. اكنون هر چند اميد در كنار ما نيست، اما خداوند اميدهاي ديگري را به ما هديه داد.
پدر پس از مكث كوتاهي ادامه ميدهد: پسرم هميشه در كمك كردن به ديگران و كارهاي خير پيشقدم بود. از هفت هموطني كه اعضاي بدن فرزندم را هديه گرفتهاند، ميخواهم هميشه در راه خير پيشقدم باشند و راه پسرم را ادامه دهند تا روح اميد هميشه در آرامش باشد. خود من هم دوست دارم مثل اميدم، هديه بخش زندگي به ديگران باشم.
سلام دوست عزیز وبلاگت رو در لینکستان تخصصی ما ثبت کن رایگان و به صورت عکس دار موفق باشی ! ادرس لینکستان : E-Earn.ir/Link
سلام حتما به اونجا هم سری میزنم.